(Luxe)
تجمل از ديدگاه روسو
نابرابري اقتصادي باعث بطالت مي شود و در دولتي که عزت نفس فاسدش کرده است، با تمايل به تمايز از ديگران همراه مي شود. تجمل زاده ي اين دو رذيلت است، چرا که خواست امور غير ضروري بر مقايسه هايي صحه مي گذارد
نويسنده: آندره شاراک
مترجم: ياسمن مَنو
مترجم: ياسمن مَنو
(Luxe)
* نابرابري اقتصادي باعث بطالت مي شود و در دولتي که عزت نفس فاسدش کرده است، با تمايل به تمايز از ديگران همراه مي شود. تجمل زاده ي اين دو رذيلت است، چرا که خواست امور غير ضروري بر مقايسه هايي صحه مي گذارد که ثروتمندان بين خود درمورد کالاهايي که دارند و مي خواهند افزايش دهند، انجام مي دهند. در اين صورت، تجمل همواره نشان دهنده ي افراط درمقابل استفاده ي منظمي است که طبيعت مقرر کرده و موجود اخلاقي بايد به آن بسنده کند: « اين که تجمل نشانه ي مسلم ثروت است، يا حتي در جهت افزايش آن به کار مي رود، درست [...] اما قرار باشد به هر قيمتي ثروتمند شد، پس فضيلت چه مي شود؟ »(1)** روسو علوم و هنر را نه في نفسه، بلکه در تأثير شان روي آداب و رسوم محکوم مي کند؛ تجملي که به همراه اين پيشرفت هاي ظاهري مي آيد، تجسم کامل اين تأثير است: « خود پسندي و بطالت که موجب علوم ما شده اند، باعث تجمل نيز شده اند. علاقه به تجمل همواره با علاقه به ادبيات همراه است و علاقه به ادبيات اغلب با علاقه به تجمل همراه است: تمام اين ها وفادارانه در کنار هم قرار مي گيرند، زيرا نتيجه ي رذايل يکساني هستند ».(2) خصوصيت نويسندگي که اديبان جست و جو مي کند، بر پايه ي عزت نفس است، مانند تجمل که در نوشته هاي روسو، در نهايت گوياي عزت نفس است. اين سؤال کلي تر که آيا تجمل به خاطر ثروتي که ايجاد مي کند براي جامعه لازم است يا خير؟ در قلب مباحثات متعدد قرن هجدهم بود و طي آن روسو مخالف منتسکيو و ولتر بود. نويسنده ي گفتار در باره ي علوم و هنر مسئله را چنين خلاصه مي کند: « دقيقاً مسئله ي تجمل چيست؟ اين که بدانيم براي امپراتوري ها، درخشان و گذرا بودن مهم ترين چيز است يا با تقوا و پايدار بودن ».(3) روسو به شيوه اي بسيار مؤثر نشان مي دهد که به واقع درخشش کشورهايي که تجمل در آن ها حاکم است، شکوه کاذبي است که نيروهايي را که در جهت انحلال آن ها در فعاليت اند، پنهان مي سازد. تجمل لزوماً نابرابري اقتصادي را تشديد مي کند، چرا که غالباً باعث وابستگي به اشياء فاقد ارزش مصرف مي شود، صنعتگران را به کارهاي بي اصالت وا مي دارد، و با تمرکز ثروت در شهرها، روستاها را خالي از سکنه مي کند. خصوصاً باعث مي شود حس عزت نفس که رقابت همگاني را بين انسان ها پرورش مي دهد، شدت يابد. ثروتمند ديگر تصوري از دارايي هاي واقعي زندگي ندارد و فقير فکر مي کند که به اشياء تجملي نياز دارد چرا که بقيه در پي آن هستند: « [...] نمي شود تجمل در گروهي از شهروندان حاکم شود و به سرعت بين بقيه خود را با تفاوت هايي جا نکند، تجمل همه جا به يک اندازه صدمه مي زند. تجمل همه چيز را فاسد مي کند، چه ثروتمندي که از آن برخوردار است و چه بدبختي که براي آن غبطه مي خورد. »(4)
*** آيا مي توان اقتصاد تجملي را اصلاح کرد تا تابع اهداف انساني تر شود؟ لازم است اين جا دو علتي را که روسو در کنار هم قرار مي دهد، متمايز کنيم. ثروت و بطالت ناشي از آن، حتي اگر ضعف اخلاقي کسي را که آن ها را پرورش مي دهد آشکار کند، في نفسه براي توليد تجمل فاجعه بار معاصر کافي نيست. روسو در اميل توضيح مي دهد که اگر ثروتمند بود، بدجنس مي شد، چرا که تمام تلاشش صرف انباشتن ثروتي مي شد که همّ و غمش حفظ آن بود. تا اين جا که او شبيه ديگر ثروتمندان بود: « ولي در چه مورد با آن ها فرق زيادي خواهم داشت؟ به جاي آن که متکبر و پوچ باشم، شهوت ران و لذت جو مي شدم و به جاي آن که خود را به دست تجمل فخرفروشانه بسپارم، به تجمل سستي برانگيز تسليم مي شدم. »(5) تجمل سستي برانگيز مستقيماً بر عزت نفس متکي نيست و حتي مي تواند با نوعي از ملايمت در خلق و خو همراه شود. اما در جوامع مدرن، تجمل هميشه فخر فروشانه است، لذا با تدابير صرفاً اقتصادي نمي توان بر آن فائق آمد، چرا که تا عمق وجود افراد ريشه دوانده است: « به هر حال با قوانين محدود کننده ي هزينه ها نمي توان تجمل را ريشه کن کرد. بايد آن را از عمق قلب ها بيرون کشيد و به جاي آن تمايلات سالم تر و اصيل تر نشاند ».(6) اگر از بين بردن تجمل غير ممکن است، پس بايد اهداف آن را تغيير داد و عزت نفس ثروتمندان را به سمت استفاده ي عمومي معطوف کرد: « اعتراف مي کنم که جايي که نابرابري وجود دارد از بين بردن تجمل بسيار مشکل به نظر مي آيد. ولي آيا وسيله اي نيست که تا اهداف تجمل را تغيير داد و نمونه اي با زبان کم تر ارائه داد؟ براي مثال، در گذشته اشراف فقير لهستان وابسته به بزرگاني مي شدند که به آنان آموزش مي دادند و معاش ملا زمين شان را تأمين مي کردند. »(7)
پينوشتها:
1. گفتار در باره ي علوم و هنرها، بخش دوم، جلد III، ص 19.
2. « آخرين پاسخ به اعتراضات شارل بود » در گفتار در باره ي علوم و هنرها، جلد III، ص 74.
3. گفتار در باره ي علوم و هنرها، بخش دوم، جلد III، ص 20.
4. ملاحظات روسو در مورد جواب پادشاه استانيسلاس به رساله اش، جلد III، ص 51.
5. اميل، کتاب چهارم، جلد IV، ص 678.
6. ملاحظاتي در باب حکومت لهستان، جلد III، ص 965.
7. همان.
شاراک، آندره، (1386)، واژگان روسو، ياسمن مَنو، تهران: نشر ني، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}